نشسته ام به تماشا شکوه یلدا راعروس بزم زمستان ، بلندبالا راچه حس وحال عجیبی به قلبمان جاریست،نه های و هوی پریدن ، نه شوق فردا راشبی که باهمه سردی ، حلاوتی داردپر از حکایت شیرین ، هزار رویاراشبی که شوق زمستان وبغض پاییزستگرفته بر دل وجانش ،هزار معناراچه یادگار قشنگی برای ما مانده استگرفته حسعجیبی، رنگ وروی دنیا رااگر چه برف سپیدی نشسته بر عالملحاف کرسی گرمش ، شکسته سرمارابه رغم این همه اندوه ، دلم جوانه زدهبه فال حضرت حافظ کجا برد مارا ؟دلی که مثل اناری شکسته پرخون استخدا کند که ببیند غروب غمهارا#زهراضیایی + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 20:14 توسط زهرا ضیایی بروجنی | بخوانید, ...ادامه مطلب
نشسته ام به تماشا شکوه یلدا راعروس بزم زمستان ، بلندبالا راچه حس وحال عجیبی به قلبمان جاریست،نه های و هوی پریدن ، نه شوق فردا راشبی که باهمه سردی ، حلاوتی داردپر از حکایت شیرین ، هزار رویاراشبی که شوق زمستان وبغض پاییزستگرفته بر دل وجانش ،هزار معناراچه یادگار قشنگی برای ما مانده استگرفته حسعجیبی، تمام دنیا رااگر چه برف سپیدی نشسته بر عالملحاف کرسی گرمش ، شکسته سرمارابه رغم این همه غصه ، دلم جوانه زدهکه فال حضرت حافظ کجا برد مارا ؟دلی که مثل اناری شکسته پرخون استخدا کند که ببیند غروب غمهارا#زهراضیایی#یلدا + نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آذر ۱۴۰۲ ساعت 7:11 توسط زهرا ضیایی بروجنی | بخوانید, ...ادامه مطلب